مستقیم.آبادی...

همه ابعاد وجودم متفنجر شده است. پ.ن: حاجی بعد از تناول سحری مستقیم.آبادی......

نشسته ام به رختخواب به سقف نگاه می کنم سقف آه می کشد پ.ن: حاجی پس از ۲۱ روز روزه داری سنگین وزن مستقیم.آبادی......

چن روز پیش داشتم به این فکر می کردم که ما با معیارهای احمقانه و فکر نشده مون چطوری برای بچه ها الگوسازی می کنیم و اونارو بیمار بار میاریم؟یعنی ما همیشه به بچه ها میگیم نگاه کن رونالدو رو ، دکتر فلانی رو ، فلان کس رو،توی فقر و بیچارگی از دست فروشی شروع کرد،بعد رفت مثلا پزشکی خوند، بعد رفت فیزیک خوند، بعد دانشمند شد، موفق شد،یا فوتبالیست شد، موفق شد،پس تو هم میتونی. پس بتون. بعد اون بچه ی بیچاره توی سرش فک می کنه که باید خودشو به اون الگوها برسونه چون اونا تونستن.بعد وقتی یه بچه ای میاد، جلومون میشینه میگه من زشتم، بهش میگیم ،تو خودتو با مدلای اینستا و ویکتوریا و کوفت و زهرمار مقایسه نکن ،اونارو تو دنیا می گردن، ۴ تا دونه اون شکلی ، با معیارهای خودشون پیدا می کنن، صبح تا شب می کنن تو پاچه ما.بعد بچه باید اینو بفهمه و قانع بشه که زشت نیست، معیارا خرابه .من میخوام بگم ، چند تا از کودکان فقیر سالانه می میرن و هیچ کس اسمشون رو نمی دونه؟ چن نفر خودکشی می کنن از بچه های فقیر و کسی آمار اینارو نداره؟ چند نفر در اثر خشونت کشته میشن؟بحث اینه که ما به بچه ها نمی گیم که خب اون بچه ی فقیر که خودکشی کرد، تو هم مثل اون میتونی و حق داری خودکشی کنی چون فقیری.نه، ما میگیم،چون از بین همه ی بچه های فقیر دنیا ، یه دونه مثلا نابغه، یه دونه سرآمد ،با تاب آوری بالا پیدا شده و الان شده دکتر فلانی، رونالدو و غیره ،پس تو هم باید مثل اون سرِآمده و نابغه هه باشی و توی بدبختی و بیچارگی عمیقی که از صبح تا شب داری دست و پا میزنی، دووم بیاری و مثل اون بشی.غم انگیزه.ما دروغگوییم و خودمون هم میدونیم. مستقیم.آبادی......ادامه مطلب

شنیدم که:

این همه کتاب های تکراری، این همه پایان نامه های بی محتوا، این همه را چرا نگه میداریم؟ چه لزومی دارد؟ باید آتش زد به تمام رساله های بی محتوا که کپی اند یا هجویات یا ...

هولناک است،

کمی وسیع تر،

اگر بنگری،

این همه انسان ، این همه زندگی ، این همه مرگ،

هیچکدام حرفی جدید ندارند، معنایی ندارند، و تفاوتی با نسخه های قدیم نکرده اند.

چرا آتش نزنیم؟

چرا زنده اند؟ چرا مرده؟

مستقیم.آبادی......

میدونی هولناک تر از همه چیز، اینه کهتو مثل بقیه فک نکنی،اصن فک نکنی، که بخواد مثل بقیه باشه.مثلا همه یه روتین رو میرن و توقع دارن تو هم همون باشی.خود تو هم فک می کنی باید مثل اونا، زندگی کنی.ولی یه دفه دسته روزگار تو رو پرت میکنه توی فیلم اینسپشن،یه دفه فک می کنی وسط چند تا دنیای موازی وایسادی،داشتی روال کوفتیه زندگیتو میرفتی و از مثل آدما بودن لذت می بردیولیروزگار یه خاکه دیگه ای میخواد بکنه تو سرتیه سورپرایزکه خودتم باورت نمیشه،یه دفه میری توی یه دنیای موازی، در عین حال که زندگیه خودتم توی این دنیا در جریانه،توی یه بعد دیگه چند نفر شروع میکنن بهت حمله می کنن،حتی تو نمیدونی برای چی؟ حمله ؟ چرا؟ چه خبره؟یه نفر روانی با یه سری موکل و آدمای دیگه که رفیقاشن ، با روح و موکل و چه میدونم چی، بهت حمله می کنن و توی خونه ی بابات اذیتت می کنن!تو شکنجه رو توی تنت حس می کنی!بعد از چند وقت اون آدما توی مغزت شروع می کنن به صحبت کردن باهات!حتی وقتی که توی اتاق خودتی، پای یه کتابه ساده که داری میخونیش، با کریستال یا سوزن به اندامت میزنن و احساس میکنی بدنت درد می کنه، و اونا دارن باهات دعوا می کنن!تو میدونی که اینارو فقط تو داری میشنوی! پس توهم نداری خداروشکر و نمیشه گفت اسکیزوفرن شدی!بعد کم کم باهاشون حرف میزنی!حالا بدبختی‌های خودت کم بود توی دنیا! یه دنیای موازی هم بهش اضافه شد!تازه میفهمی اونا شیش نفرن که میخوان موکل جنی تو رو تسخیر کنن و بخت تو رو بستن، و هاله انرژی‌کی تو رو بستن و از طریق چاکرا هات دارن آزارت میدن.خلاصه !چی میشد اگه مثه بچه آدم شوهر می کردی؟ بچه دار می شدی؟ غذا می پختی؟ بو قرمه سبزی میدادی؟ همه دغدغت فرنچه ناخونات بود؟حاجی من دی‌کاپریو یی چیزی ام؟چقد سخته این زندگی،۱۸ سا مستقیم.آبادی......ادامه مطلب

حسن یه چیزی، تا حالا فک کردی اگه خدایی وجود نداشته باشه چی؟اگه ما یه عمره داریم اشتباه میزنیم چی؟اگه بعد از مرگ هیچ خبری نباشه چی؟اگه بریم و تموم شیم چی؟اگه دینی که ما میدونیم، تحریف تاریخ باشه چی؟اگه تاریخ بخونی بفهمی همه اون چیزایی که بهش باور داشتی، تحریف بوده چی؟بعدترش بفهمی همه اون چیزایی که از دینت میدونی، دقیقا برعکسش به عنوان دین تو در دنیا بوده و میاد تو ذهنت که استعمارگران اندیشه تاریخ رو عوض کردن و دینی رو به تو فروختن که برعکسه کاملا چی؟ حسن ، جون مادرت یه جا بنویس برام بیام بخونم. مغزم هنگ کرده.آدم هر چی تاریخ میخونه، بیشتر از هم فرو می پاشه.تازه میفهمه چه کلاه گشادیییییییی سرش رفته.با خودم میگم، اگه برم تاریخ بخونم بفهمم همش دروغه چی؟چی؟میشی یه آدم لخت که انگار هویتی نداره.چون دیگه نمی تونه هیچی رو باور کنه.پ.ن: تو میفهمی ، بیا بگو ، چه گهی بخوریم حالا ؟ یه کمکی کن، همفکری کن .. مستقیم.آبادی......ادامه مطلب

میدونی تنها نکته خوبش اینه که تو با خودت می اندیشی ، خدا رو شکر،حداقل وسط قرون وسطا به این دنیا نیومدیم!وگرنه وسط جنگ و داستان، یا میخواستن جزغالمون کنن یا میخواستن چشمامونو از کاسه درآرن، شایدم خورده می شدیم .باز خوبه الان هستیم. اگرچه ..زجرکش شدنم بده.پ.ن: البته اگه قرار بود اون موقع باشم، منم سلیطه می شدم پارشون می کردم، من این جوریم، یهو به وقتش مونستر درونم بروز میکنه مستقیم.آبادی......ادامه مطلب

خودم جواب خودم و میدم،

از دو تا پست قبلی،

بعدش چی؟

بعد میری هر طور شده یه خدایی گیر میاری،

بهش میگی:

ار یو فاکینگ کیدینگ می؟

اونم توی روهه ماهت میخنده!

تو هم میخندی،

بعد یه دفه دنیا جم میشه و تمام.

مستقیم.آبادی......

من هیچ کسم،تو کی هستی؟

تو هم آیا هیچ کسی؟

پس ما یک جفتیم

چیزی به کسی نگو

وگرنه انگشت نما می شویم

چقدر ملال آور است کسی بودن

چقدر سطحی نگری است مانند قورباغه ای

سراسر بهار نام خود را

برای لنجن زار تحسین و ستایش فریاد کردن

"امیلی دیکنسون"

پ.ن:دیدم قشنگه کپی پیست کردم.

مستقیم.آبادی......

من هیچ کسم،تو کی هستی؟

تو هم آیا هیچ کسی؟

پس ما یک جفتیم

چیزی به کسی نگو

وگرنه انگشت نما می شویم

چقدر ملال آور است کسی بودن

چقدر سطحی نگری است مانند قورباغه ای

سراسر بهار نام خود را

برای لجن زار تحسین و ستایش، فریاد کردن

"امیلی دیکنسون"

پ.ن:دیدم قشنگه کپی پیست کردم.

مستقیم.آبادی......